بازدیدها: 82
گفتی: رنجهایی در جانت لانه ساختهاند و رهایت نمیکنند. تقصیر را گردن دیگران میاندازی، و برای عیبها و ضعفها و واماندگیهایت دلیلهایی بیرون از خودت داری، درجا میزنی و مشکلهایت رو به فزونی است و حل نمیشوند.
نسبتها نسبتها نسبتها
بسیاری از رنجها و راحتیها از نسبتهای ما با همه آنچه با آنها ارتباط داریم ناشی میشود.
نسبتها، نسبتها، نسبتها. نسبتهایی که خود ما آنها را تعریف میکنیم و سپس به کمندشان میافتیم. حتی اگر خود ما هم آنها را تعریف و ایجاد نکرده باشیم و از محیط و دیگران گرفته باشیم، همه آنها قابل بازنگری و بازتعریف و بازآفرینی هستند. نسبتها، نسبتها و نسبتها. نسبتی که ما با هر چیز برقرار میکنیم همه نگرش ما رادر برمیگیرد. شناخت و عاطفه و کنشها و واکنشها همه از نسبتی است که با پدیدهها برقرار کردهایم.
حدیث نفس، دیگری و دیگران
گاهی وقتی تقصیر ضعفها و واماندگی و شلختگی و نابسامانی خود را گردن دیگری میاندازی، دستکم آشکارش نمیکنی. حدیث نفسی بیش نیست. در این حالت این فرصت را داری که بیشتر تأمل کنی و سررشتهای از عوامل را در درون خودت هم جستجو کنی؛ ولی وقتی از حدیث نفس فراتر رفته و مقصر دانستن دیگران را فریاد میکنی و ننه من غریبم راه میاندازی به نوعی شارلاتانی دست زدهای که باید این آهنگ را ادامه دهی، به دنبال شواهدش باشی تا بتوانی در هر زمان آن را اثبات هم بکنی. خب، شغل جدیدی پیدا کردهای و آن مستندیابی تقصیراتی است که دیگران داشتهاند. پیش از این و در حدیث نفس، کوشش میکردی وجدانت را سرجایش بنشانی که تو را به خاطر این همه واماندگی ملامت نکند، اما اکنون یک گام فراتر آمدهای و کوشش میکنی دیگران را هم متقاعد کنی که سرمنشأ ضعفها و ناشایستگیهایت، تو نیستی که دیگری و دیگراناند. ممکن است دیگران ساکت شوند، ولی بعید است بپذیرند که هر چه خوبی داری از خودت هست و هر چه بدی از دیگری و دیگران.
باشگاه ورزیدگی
شاید بپرسی چرا؟ برای اینکه بسیاری بودهاند که با همین مشکلات بیرون از خود، به قوتها و لطافتها و استعدادهای بیشماری رسیدهاند. اصلا همان مشکلات آنها را به آنهمه رساند. آنها مشکلات و عوامل بیرونی را باشگاه تمرین و ورزیدگی خود ساختند. همه اینها برای آن بود که آنها به جای نسبتِ «ننه من غریبانه»، نسبتی برقرار کردند که همه عوامل درونی و بیرونی توشه راهشان شد و ثروت و دارائیهای درونی و بیرونی آنها را افزایش داد. مرادم از ثروت درونی شناخت درست و دیدن درست پدیدههاست که همان نسبت درست برقرار کردن است و مرادم از ثروت بیرونی همان رفتار و کنشهای شایسته در تعامل با پدیدههای بیرون از خود است.
نسبتهای تو رمز شکوفائی یا واماندگی
تو اگر بدانی که هر چیز میتواند فرصتی قیمتی برایت باشد، به جای گلایهها و فرافکنیهای کور، به تعریف نسبتهای شایسته رو میآوری. گفتم نسبتهای تو حتی رنج و راحتهایت را رقم میزند. مثالهایی میتواند مطلب را برایت روشنتر سازد. مدتی میدیدم فرزندانم که دوچرخهسواری علاقمند شده بودند هر بار که از تمرین بازمیگشتند، ساعتها به تعمیر دوچرخههایشان میپرداختند. با اندکی تأمل و پرس و جو معلوم شد آنها برای تمرین به جای استفاده از راه همواره و آسفالت به دوچرخهسواری در محدودهای خاکی و ناهموار و کوهستانی تمرین میکنند. آنها پس از تمریانات سخت و طاقتفرسا در این ناهمواریها با دست و پای مجروح و دوچرخههای آسیبدیده به خانه میآمدند و بدون شکایت و دغدغه به پانسمان جراحتها میپرداختند و ساعتها دوچرخههای خود را تعمیر میکردند. آنان هیچگاه شکوه نمیکردند که چرا محل تمرین هموار و آسفالت نیست که آنها خود ناهمواری را انتخاب کرده بودند.
حتی گاهی قطعه فیلمهایی از دوچرخهسواری خطرناک در شراشیبیهای بسیار تند و ناهموار جمعآوری کرده و نشان میدادند و چه بسا آرزوی دوچرخهسواری در آن را داشتند که بسیاری را دچار آسیبهای شدید و جبرانناپذیر کرده است.
نسبتی که آنها با این زمینهای ناهمواره و پرآسیب برقرار کردهاند بودند با انتخاب آنها همراه بود. آنها از آن و همه آسیبهایش استقبال میکردند، چرا که نسبت آنها با این مخاطرهها نسبت بازیگر و بازی بود و همه آسیبها بخشی از تمرین، ورزیدگی و بازی آنها بود.
همینها در سفری که ما و عمو و عمهشان قصد رفتن به شیرود از مسیر جاده چالوس و کلاردشت را داشتیم، در ابتدای جاده چالوس از ما جدا شدند و اتومبیل راحت و گرم را رها کرده و همه سربالائیهای جاده چالوس را رکاب زدند. آنها در این سفر هیچگاه به من و مادرشان شکایت نکردند که چرا باید در این جاده و این سربالائیها رکاب بزنند که اتومبیلها به زحمت از آن بالا میروند، چرا که آنها خود داوطلب بودند و به اصرار از ما اجازه میگرفتند که این همه مرارت و سختی بکشند. آنها از این رکابزدنهای طاقتفرسای خود لذت میبردند.
شاید برای بسیاری از ما حتی تصور رکاب زدن در صدمتر از آن سربالائی هم مشکل باشد، ولی برای آنان آن همه دشواری، یک بازی شادیبخش بود که آن را به ماشینسواری در جاده کوهستانی ترجیح میدادند. آنها با این کار و نقشی که میآفریدند، نسبتی برقرار کرده بودند که همه زحمتها و دردها و رنجها را برایشان گوارا ساخته بود. وقتی پس از گذشت چند ساعت از ورود و استقرار ما به شیرود رسیده و به ما ملحق شدند، هیچ از سختی مسیر و رکابزدن در سینهکشهای طولانی جاده کلاردشت و گردنههای فراوان آن شکوه نکردند، بلکه شادمان و مسرور بودند که همه مسیر را رکاب زده و حالا در کنار ما بودند.
این همه شگفتی را نسبتی که آنها با این حرکت برقرار کرده بودند آفریده بود. اگر وقتی که در کوهستان رکاب میزنند، در آرزوی رکاب زدن در راه صاف و هموار باشند، هیچ لذتی از زحمتها نمیبرند که هیچ، هر لحظه برایشان عذابی دردناک خواهد بود. همچنین اگر وقتی در جاده صاف و هموار رکاب میزنند، بهانه رکاب زدن در کوهستان را بگیرند، هیچ لذتی از صافی و همواری راه نخواهند برد، چرا که در این صورت نسبتی که برقرار میکنند با احساس و عاطفه آنها سازگار نیست.
رهایی از کمند افسردگی
برخی همواره با محیط و پدیدهها نسبتی برقرار میکنند که تعامل خود با آن را به تعاملی مفرح تبدیل میکنند و از آن به منزله میدانی و فرصتی برای ورزیدگی بهرهمند میشوند. آنها به جای واماندن، نق زدن، گلایه کردن و نمایشگری آسیبها و «ننه من غریبمهای» مزمن و بیمارگونه با چابکی و چالاکی تمام به نقشآفرینی میپردازند و به هیچ بهانهای شادابی و نشاط خود را فدای نگاههای منفی و فرافکنانه نمیکنند.
اگر چنینی دنیا و همه آنچه در اوست باشگاه بازیهای تو است. تو دستگاه مبدّل تلخیها به شرینی و سرور هستی و برای همیشه از کمند افسردگی رهیدهای؛ و اگر نیستی، لحظهای درنگ کن، ببین، با همه عوامل اثرگذار بر خود چه نسبتهایی برقرار کردهای؟ آیا نمیتوانی با بازخوانی و بازآفرینی نسبتها حال و هوایت را نوسازی کنی و در کنار هر حادثهای با شادابی و نشاط همراه شوی. ساعتی درنگ و تغییر در نسبتها و عمری پر از نشاط و شادابی.
![]() |
ژانویه 28th, 2011 at 3:13 ب.ظ
با عرض سلام خدمت مشاور عزیزم حاج آقا بهمنی
به دور از اغراق گویی و غلو کردن در بیان باید اعتراف کنم که آنقدر این مطلب جالب بود که به هر یک از دوستانم پیشنهاد خواندن آن را دادم!
مطلبی بسیار جالب، خواندنی و آموزنده بود و من به نوبه خودم کلی استفاده کردم.
از شما خواهشمندم اگر صلاح می دانید از این گونه مطالب بیشتر در سایت خود بگذارید.
ارادتمند شما مهدی